معنی مخزن المعانی
حل جدول
فارسی به عربی
خزان، خزن، دبابه، ذخیره فنیه، قاموس المعانی، قنبله، مجله، مخبا، مخزن، مستودع، نافوره، ینبوع
لغت نامه دهخدا
خالق المعانی. [ل ِ قُل ْ م َ] (ع ص مرکب) خلق کننده ٔ معانی. بوجودآورنده ٔ معانی نو. خلاق المعانی:
هم نام تو خالق الکلام است
هم نعت توخالق المعانی.
خاقانی.
مخزن
مخزن. [م َ زَ] (ع اِ) گنجینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای جمع کردن مال. جای نهان کردن مال و گنجینه. انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره. ج، مخازن. (ناظم الاطباء):
در گنج خانه ٔ ازل و مخزن ابد
هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند.
ناصرخسرو.
ریاحین بخش باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی.
نظامی.
قزوینی تبری داشت و هر شب در مخزن نهادی و در محکم ببستی. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 149).
- مخزن الاسرار، مخزن اسرار. جای نهادن رازها. (ناظم الاطباء):
مرا چون مخزن اسرار گنجی
چه باید در هوس پیموده رنجی.
نظامی.
مایه ٔ درویشی و شاهی درو
مخزن اسرار الهی درو.
(مخزن الاسرار چ وحید ص 35).
- مخزن کتاب، قسمتی از کتابخانه که کتاب ها را در آن نگاهداری میکنند و مخصوصاً مخزن در مورد کتابهای خطی و نفیس استعمال میشود.فرهنگستان ایران گنجینه را معادل این کلمه پذیرفته است.
خلاق المعانی
خلاق المعانی. [خ َل ْ لا قُل ْ م َ] (اِخ) لقب کمال الدین اسماعیل اصفهانی شاعر. رجوع به کمال الدین اسماعیل اصفهانی در این لغت نامه شود.
عربی به فارسی
گنجینه , خزانه , انبار , مخزن , فرهنگ جامع , قاموس , مجموعه اطلا عات
مخزن
دولا بچه , گنجه خوراک , خوراکی , ابدار خانه , شربت خانه , مخصوص لوازم سفره , انباره , انبار کردن , ذخیره کردن , انبار , مخزن , انبار کالا , انبار گمرک , بارخانه
فرهنگ معین
(مَ زَ) [ع.] (اِ.) گنجینه، انبار. ج. مخازن.، ~ کتاب محلی که در آن کتاب ها را در قفسه ها و دولاب ها به ترتیب چینند، گنجینه.
کلمات بیگانه به فارسی
انبار، انباشتگاه، اندوختگاه
مترادف و متضاد زبان فارسی
انبار، محفظه، باک، تانکر، خزانه، گنجینه، جایگاه، معدن
فرهنگ فارسی هوشیار
گنجینه، انبار خانه و خزانه و جای ذخیره
فارسی به آلمانی
Brunnen (m), Springbrunnen (m), Versteck, Versteckter vorrat [noun], Panzer [noun], Panzerkampfwagen [noun], Die bombe [noun], Magazin (n), Zeitschrift (f)
واژه پیشنهادی
بونکر
معادل ابجد
899